کد مطلب:140552 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

سخنان حضرت امام زین العابدین در بارگاه رجس نجس یزید پلید
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:

چون ما را وارد بارگاه یزید كردند دوازده مرد بودیم مقید و مغلول چون در نزد تخت یزید ایستادیم من به یزید گفتم یا یزید انشدك بالله ما ظنك برسول الله صلی الله علیه و آله لورانا علی هذه الحالة تر به خدا قسم چه گمان داری بر رسول خدا اگر ما را باین حالت ببیند بر او چه می گذرد و تو جواب چه خواهی گفت



یا آنكه ما ز گبر و یهودیم ای یزید

از بهر چیست پرده ی ما را دریده ای



این ظلم ها روا نبود بالله ای یزید

ظالم مگر تو آل علی را خریده ای



ابن نما می نویسد كه حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود كه یزید بر تخت مرصع نشسته بود علی رأسه تاج مكلل بالدر تاجی مكلل به جواهر بر سر نهاده بود اطراف و جوانب وی گروهی از مشایخ قریش نشسته بودند كه همه خویش و اقوام بودند و هو علی سریر مملكته فی غایة الغرور و نهایة السرور از گوشه چشم از روی خشم نظر به امام زین العابدین علیه السلام می كرد پرسید من هذا این جوان كیست؟

گفتند: علی بن الحسین علیهماالسلام.

آن پلید شنیده بود كه فرزند امام علیه السلام بنام علی بن الحسین علیهماالسلام در كربلاء شهید


شده بود لذا از روی تعجب گفت:

می گویند علی بن الحسین در كربلاء كشته شد پس شما كیستی؟

امام زین العابدین با چشم گریان فرمود: او برادر عزیزم بود كه مردم تو وی را كشتند.

ابن شهرآشوب می نویسد:

یزید گفت: عجب دارم از پدرت كه پسرهایش را همه علی نام نهاده.

حضرت فرمود: چون پدرش را بسیار دوست می داشت اولادش را بنام پدر می خواند

یزید گفت تو آن كسی هستی كه پدرت دعوی سلطنت و خلافت می كرد الحمد لله كه نصیب وی نشد و خداوند مرا بر او ظفر داد سرش را بریدم و بستگان او را اسیروار خوار و زار شهرها كردم كه همه دور و نزدیك دیدند و شما را یار و هوادار نبود كه نجات بدهد.

حضرت فرمود:

كیست در عالم كه سزاوارتر از پدرم به خلافت باشد چونكه فرزند پیغمبر شما بوده است



جزا دهد هر كه باشد سزای تاج و سریر

كه بود حضرت او معنی جلال و جمال



روان عقل و هنر كیمیای هوش و خرد

جهان شوكت و فر آسمان قدر جلال



صحیفه ادب و فر مجد و دفتر علم

سفینه كرم و كنز جود و گنج نوال



نزول رحمت خلاق را دلش جبریل

قبول قسمت ارز اقرا كفش میكال






كلیم را چه ضرر گر حشر كند فرعون

مسیح را چه خطر گر سیه شود دجال



یزید گفت حالا كه شكر می كنم خدای را كه پدرت كشته و شر او را از سر من رفع كرد.

امام علیه السلام فرمود: مردم تو او را كشتند.

یزید گفت: خدا كشت.

حضرت فرمود: خداوند لعنت كند كسی را كه پدرم را كشت، آیا من خدا را لعنت می كنم!؟

مرحوم مفید در ارشاد می نویسد: یزید گفت:

یا علی پدرت حسین علیه السلام با من بد كرد قطع رحم و خویشی نمود و حق مرا می خواست ضایع كند در سلطنت با من منازعه كرد خدا هم آنچه باید درباره ی او بكند كرد.

حضرت زین العابدین علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود ما اصاب من مصیبته فی الارض و لا فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علی الله یسیر

یزید پلید رو كرد به پسرش خالد و گفت جواب وی را بده آن كافربچه نتوانست چه جواب بگوید پس یزید پلید خود این آیه را در جواب خواند و ما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم و یعفوا عن كثیر فی البحار

امام علیه السلام فرمود: آنچه گفته جوابش را شنیدی اكنون اذن می دهی كه من سخنی دارم بگویم؟

یزید پلید گفت: قل و لا تقل هجرا یعنی بگو اما هذیان مگو.

حضرت فرمود: سخنم اینست كه ما ظنك برسول الله لورآنی فی الغل.

و در روایت دیگر بجای «فی الغل» بهذه الصفة وارد شده یعنی:

چه گمان می بری به رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر مرا با این حالت و با این ضعف در زیر


زنجیر گران ببیند.

یزید ملعون دلش سوخت و گفت بیائید ریسمان های ایشان را بریده و غل و زنجیر آنها را باز كنید.

مرحوم علامه مجلسی در بحار روایت دیگری در باب باز كردن غل و زنجیر نقل كرده كه شرح آن چنین است:

از امام صادق علیه السلام منقول است كه فرمودند:

چون جد اسیر مرا به حضور یزید بردند كان مقیدا مغلولا دست و گردن و بازو همه را در غل بسته بودند یزید لعین گفت یا علی شكر خدای را كه پدرت را كشت.

حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود خدا لعنت كند كسی كه پدر مرا كشت یعنی تو كشته و خدا تو را لعنت كند.

یزید در غضب شد و امر بضرب عنقه حكم كرد بیائید این بیمار را گردن بزنید.

امام زین العابدین علیه السلام فرمود فاذا قتلتنی فبنات رسول الله من یردهم الی منازلهم و لیس لهم محرم غیری ای بی مروت اگر یكنفر باقیمانده را بكشی پس این دخترهای رسول و ذراری بتول را به منازل و اوطانشان كه بر می گرداند یزید دلش سوخت و گفت تو آنها را برمی گردانی بیاورید این بیمار را نزد من تا زنجیر را از گردنش بردارم.

حضرت را نزدیكش بردند.

یزید هر چه سعی نمود نتوانست زنجیر را باز كند لاعلاج سوهان طلبید و تأكید نمود یك سوهان به من بدهید تا خود زنجیر را بگشایم، سوهانی آورده و به دستش دادند یزید خود با دست خویش با سوهان زنجیر را سائید و آنرا باز نمود سپس گفت:

هیچ می دانی چرا من خود متصدی این كار شدم؟


امام علیه السلام فرمود: لئلا یكون علی منة غیرك برای اینكه غیر از تو كس را بر من منت نباشد.

یزید از این كلام هم به ترحم آمده و گفت:

ما اصابكم من مصیبته فبما كسبت ایدیكم ما حصل استدلال یزید به این آیه آنست كه این كارهائی است كه خودتان به دست خود كردید.

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ای عجب با یزید این آیه در حق ما نازل شده تو از برای ما می خوانی، پس حضرت فرمود این آیه را خوانده ای ما اصاب من مصیبته فی الارض و لا فی انفسكم الا فی كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علی الله یسیر لكیلا تاسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتیكم و الله لا یحب كل مختال فخور

در روایت دیگر چنین وارد شده:

یزید خواست غل را از گردن آن بزرگوار بلند كند خون مثل شیر پستان جوشید.

در كتاب دعوات راوندی مذكور است كه:

یزید قصد كشتن زین العابدین علیه السلام را بر خود مصمم كرده بود لیكن با او حرف می زد و استنطاق می نمود كه شاید حرفی بزند كه مستوجب قتل شود و بی جهت نگویند وی را كشت یزید هر سخنی كه می گفت جوابهای كافی می شنید تا اینكه دید در دست زین العابدین علیه السلام سبحه صغیره ایست كه به سر انگشتان مباركش می گردد خوب بهانه بدست آمد گفت یا علی من دارم با تو حرف می زنم تو داری با من جواب می گوئی با سبحه بازی می كنی یعنی چطور در حضور سلاطین جایز است این جرأت تو؟

امام علیه السلام فرمود خبر داد مرا پدرم از جدش رسول الله كه فرمود چون كسی نماز صبح بجای آورد بعد از نماز حرف نزده سبحه بدست بگیرد و بگوید اللهم انی


اصبحت اسبحك و امجدك و احمدك و اهللك بعدد ما ادیر بعد سبحه را بدست بگیرد و بگرداند با هر كه می خواهد حرف بزند فرمودند تا وقت خواب ذكر آن تسبیح در نامه عمل او ثبت می شود و نیز در وقت خواب یكمرتبه بخواند و تسبیح را در زیر فراش بگذارد لیكن بجای اصبحت اسبحك امسیت اسبحك بگوید تا فردا صبح آن وقت محسوب خواهد بود من این كار را اقتداء به رسول مختار كردم.

یزید پلید گفت: سبحان الله هر چه می گویم جواب مرا حاضر و آماده دارد پس از قتل حضرت منصرف شد و امر باطلاقه گفت رها كنید و زنجیر از گردنش بردارید.